شُوِ بارونِیِ نم نم یه بغل ایچسبه
طوم لوو بُی مَزِه یِ شیر و عسل ایچسبه
دهس مِن خرمنه او زلف شلالش بکنی
بِنه لوو ری لُوَلِت مَهس دوبَل ایچسبه
تو خدامی بغلت قبله ی حاجات مونه
اَر بِگوم لات و عُزایی و هُبل ایچسبه
وسطِ گپ که بِخی هی برسونی مفهوم
وَ قدیمَل بزنی سور و مَثَل ایچسبه
تو بشینی بَرَکُم سیل کنی مِن تیَلُم
سر بِنُم زونِیَلِت شعر و غزل ایچسبه
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
می شوم بعد تو در خانه ی خود زندانی
به تماشا بنشین غصه ی این ویرانی
هر که بابِ دلتان بود به او نخ ندهید
شاید او عشق به دل دارد و یک جانانی
ننشینید به جایِ دگری در عشقی
چشم ها را نکنید این همه هی بارانی
کم لَوَندی بکنید این همه با یار دگر
نشکنید این همه هی قلب به این آسانی
نفرِ سوم یک رابطه ای می باشید؟
سخت تان نیست چنین بی شرفی وجدانی؟
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
یه وقتی ایرسهِ آدم دلش ایخهِ که تی نا بو
فقط بو دیره ایی مردم که گوشش خو وَ هر جا بو
زمون زِر خرده وابیدهِ هَمِی چی منفعت خواهی
وفا هم کیمیا وابی تُفِ ایی کار دنیا بو
بیا بارون نیا بارون چه فرقی داره سی ایی دل
که باید بُی غم و دردش همیشهِ ری وَ صحرا بو
همش چش انتظارُم تا بیایِ محرمِ دردی
مثِ دالوی پیری کهِ تِیَش هم سمت درتا بو
وَ هر جا تا تِیم کارایکنهِ غم سر دو پا یایه
نیابو تا ببینم درد ایی دل هم مداوا بو
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
آن چنانم که اگر یار قدم بردارد
می کنم حس دل تب دار قدم بردارد
آن چنان کهِ غم دلدار غمم می باشد
نگذارم سر یک خار قدم بردارد
حالتم حالت آن کس شده کهِ با شوری
سر هر لحظه ی دیدار قدم بردارد
مثل یک کودک خوشحال جلویِ پدرش
اولین دفعه به یک بار قدم بردارد
لحظه ای گرم بگیرد برود با دگری
سر و پا می شوم آوار قدم بردارد
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
کسی کهِ با وفا باشد مرام و خاطرش پاک است
برایِ عشق ورزیدن مثالِ شیر چالاک است
کسی کهِ باعثِ دردم شد و خندید دل خوش شد
عزا خواهد گرفت آن هم که از دردم طرب ناک است
کسی کهِ بار اول هم دروغی یا خیانت کرد
برایِ بار بعدی هم نمی ترسد و بی باک است
کسی دیدی که دل کندهِ ز یارش با تو باشد تا
بلد می باشد او کَندن،چنین آدم خطرناک است
اگر دادی بساطِ عشق دیگر را به نابودی
به نابودی رَوی آخر،مرامِ چرخ افلاک است
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
مث بُویی که کُرش وابه دوما خوشحالم
کوک سازِ دلم و ایزنه و سر حالم
مث بیگی که بِنِن دَهسلشِ برگ و حنا
خنده ری لوو زدمهِ شادَمِ ایی احوالم
مث دی کهِ دو سه کُر مِرد رشیدی کرده
سر فرازم بَرَکِ بختم و ایی اقبالم
چی عقابی که وَ مِن اوج هوا بال گِرو
بُی تو امشو مثکی همدمم و هم بالُم
مث یه تازه عروسی که جُمُل زاده یه شو
دل خَشُم دهس تو وُ عشق وَ خوم ایبالُم
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
درد عشق از یار هر جایی دو چندان می شود
سوز عشقِ سرد دنیایی دو چندان می شود
روی لب هایت که لبخندی ببندد نقش هم
خوب می بینم که زیبایی دو چندان می شود
گر که دستت توی دستان کسی جا خوش کند
درد فرهادی و شیدایی دو چندان می شود
عاشقش باشی و باشد یار غار دیگران
غصه می گیری و رسوایی دو چندان می شود
در میانِ جمع هستم فکر من مشغول توست
بی تو در هر جمع تنهایی دو چندان می شود
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
به پایانش رسید این عشق مُردم عاقبت من هم
به دستِ یار خود هم یکه خوردم عاقبت من هم
کسی هم قدر عشق و عاشقی دیگر نمی داند
از این دلبستگی هم رنج بردم عاقبت من هم
کسی کهِ فکر آن را هم نمی کردم زمینم زد
به دستش جان خود را هم سپردم عاقبت من هم
کسی کهِ جای من آمد نمی بیند به دل خیری
بچیند غصه چون من چون فشردم عاقبت من هم
فلک هر کار کردی را سرت می آورد یک شب
تو خواهی خورد غم را،مثل هر دم عاقبت من هم
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
هر ابر باران زا فقط دلشوره می کارد
وقتی نداری را کمی هم درد نشمارد
هر کس که دارا است هم هرگز نمی فهمد
معنای هر کس آرزویِ خانه ای دارد
خیری درونِ باد و باران هم نمی باشد
وقتی که بر بی خانه ای دایم بلا آرَد
یک عده می لرزند هی در کنج ویرانه
ای کاشکی سرما کسی را هم نیازارد
یک عده خوش حالند هم یک عده ناراحت
وقتی که ابری آید و باران نمی بارد
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده
درباره این سایت